به گزارش روابط عمومی سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر؛ روایت کاروان سلامت این بار رنگی دیگر دارد. روزها بود که با شوقی خاموش و دلی لبریز از خدمت، وسایل را آماده میکردیم تا راهی روستای پشتچاه شویم؛ جایی که نامش با سختی گره خورده، اما دلهای مردمانش روشنتر از آفتاب کوهستان است.
با همکاری سپاه پاسداران، صبح وعدهگاه فرا رسید. جاده پیش رو اما همان نبود که در نقشهها میدیدیم. مکانها تغییر کرده بودند، ده به ده گذشتیم و گرد و خاک در هوا میپیچید؛ هر پیچ جاده پردهای تازه از زندگی سخت و استوار روستاییان را پیش چشممان میگشود.
تا آنکه به جایی رسیدیم که دیگر چرخ هیچ ماشینی تاب ادامه نداشت. جاده پایان یافت، اما مسیر خدمت نه. وسایل را بر الاغها بستیم و دلهایمان را به امید گره زدیم. از رودخانهای گذشتیم که پلی لرزان میان ما و مقصد بود. آنسوی پل، کوههایی قامت صبر را تصویر کرده بودند. یک ساعت کوهپیمایی کردیم؛ گام به گام، در سکوتی که تنها صدای نفسهای خسته و جریان باد در میان درختانش میشکست.
و سرانجام، وقتی به روستا رسیدیم، چشمان مهربان مردمانش خستگی را از تنمان شست. با لبخندهایی صادقانه و نگاهی پر از مهر ما را پذیرفتند. آنجا فهمیدیم که گاهی راه خدمت از دل خاک و سنگ میگذرد، اما مقصدش همیشه دل انسانهاست.