به گزارش روابط عمومی سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر؛ علی.م جوانی 40 و چند ساله است که این روزها گرد پیری بر موهایش نشسته و به گفته او همه چیز از سال 1399 شروع شده است... همزمان با ابتلای همسرش به بیماری سرطان سینه و با ادامه دار شدن بیماری زیر سایه سنگین درد و هزینههای درمانی فرو رفتند.
درمانهای پیاپی، داروهای گرانقیمت و مسیر طولانی بیمارستانها، نهتنها جسم همسر را فرسود، بلکه توان مالی خانواده را نیز از میان برد. او که قبل از این مغازه سنگفروشی در راسته سنگ فروشان تهران داشته است، هم اکنون مشغول کارگری است تا بتواند لقمه نانی برای همسر و دو فرزند خردسالش به کف آرَد...بدهیهای درمانی و شرایط نامساعد اقتصادی، امید را در نگاهشان کمرنگ کرده بود؛ تا زمانی که با سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر آشنا شدند و گویی امید بار دیگر درب خانهشان را کوبید.
هزینههای درمانی هم اکنون سختتر و سنگینتر از همیشه شده است، پس از چندین مرحله عمل جراحی و شیمی درمانی و پرتودرمانیهای سنگی، حالا کبد و ریه زهرا درگیر سرطان شده است و هر 21 روز باید آمپول گران قیمت "تدروکس" را تزریق کند.
به گفتهی این مددجو، «وقتی با سازمان داوطلبان هلالاحمر آشنا شدم، حس کردم هنوز کسانی هستند که در این دنیا صدای ما را میشنوند. کمک مالیشان، از دارو و درمان مهمتر بود؛ چون امید را به خانواده ما برگرداند.»
کارشناسان مددکاری سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر با بررسی وضعیت خانوادگی و درمانی این خانواده و در چارچوب آیین نامههای موجود، بخشی از هزینههای دارویی و درمانی او را تأمین کردهاند.
این تنها یکی از صدها نمونه از خدمات مددکاری سازمان داوطلبان هلالاحمر است؛ خدماتی که بیهیاهو اما عمیق، زندگی خانوادههای بسیاری را در سراسر کشور دگرگون کرده است.
در روزگاری که هزینهها سنگین و دلها خستهاند، این دستهای یاریگر، نشانی از ایمان به مهربانیاند...مهربانیای که شاید نتواند همه رنجها را پایان دهد، اما میتواند چراغی روشن نگه دارد در دل تاریکی...
نگارش و تنظیم: مرضیه باغستانی